صفحه میرزا محمد ابراهیم عطائی ( دبیرچی )

مجموعه برداشت ها، خاطرات و آموزش های ابراهیم عطائی

کوچک من

کوچک من سلام! کوچک من این نامه برای فرزند نداشته ام نیست! برای خود گذشته ام هست! این در حقیقت گزارشیست برای خود کوچکم! همانکه بودم و الان نیستم … سیاه کوچک! اکنون نخستین آفتاب های بیست و هفتمین سال زندگیت را تجربه میکنی، قدت بلند تر شده، وزنت آنقدر زیاد شده که دیگر پدر […]

سه شنبه از ظهر به بعد | برگی از نوشته های حقیقی

چند مدت یش داشتم وبلاگ قدیمیم رو مرور می کردم و یادخاطرات می کردم که این نوشته واقعا طولانی از خودم حسابی توجهم رو جلب کرد! نمی دونم ی حوصله کردم این همه تایپ کنم؟؟؟؟   مکان: بازوی کهکشان راه شیری-منظومه ی شمسی-کره ی زمین-قاره ی کهن-منطقه ی خاور میانه-کشور ایران-استان خراسان جنوبی-شهرستان مرکزی-شهر بیرجند-انتهای […]

خاطراتتان! سیخی چند؟

سیخی چند؟؟؟ خاطراتتون رو میگم!! مث غذا تند تند جویدینش و قورتش دادین! بعدا فقط حسرت و حسرت و حسرت … خاطرات … برای چی خاطره داریم؟ چرا دستاورد نداریم!؟؟؟ یه جایی یادگرفتم از همه ی خاطرات و لحظات باقیمانده از عمرم که میخوان خاطره بشن یه دستاورد بسازم… یه لحظه ی ماندگار که بمونه […]