صفحه میرزا محمد ابراهیم عطائی ( دبیرچی )

مجموعه برداشت ها، خاطرات و آموزش های ابراهیم عطائی

۱۹ هم قطار

خبر کشته شدنشون دو روز پیش به دستم رسید ۱۹ سرباز در سانحه رانندگی اتوبوس جان باختند … واقعا عذاب دهنده بود من تاحالا تو مراسم کسی، برای فوت کسی گریه نکردم. گریم نمیگرفته، اما همیشه دلم واسه سربازا سوخته و اینکه خودمم سربازم خب بدیهی بیشتر درکشون می کنم. درسته که پسرا وقتی از […]

می نوازمش

مینوازمش … سنتورم را می گویم امروز با جانم می نوازمش از امروز تا لحظه آخر با سوز دلم می نوازم سوز حرفی که نفهمیدی … داغ دوری  که برای تو سرد شد روی تک تک مضراب هایم پیاده میکنم ازامروز با آتش دل می نوازمش تا هفتمین آسمان هنوز جنگی درنگرفته، اما من جنگ […]

دلتنگ

دلم هوس سوز های وحشیانه زمستان را کرده شبهایی که صورتم از خیل تندباد و تیغ سردش، سرخ و بی حس می شد همان شب ها که دست در جیب و صورتم به گریبان است و با بازدم نفسم کمی خودم را گرم می کنم و در خیابان قدم زنان به زندگی شاد دیگران می نگرم، […]