تاریخ همواره با خودش درس هایی رو به همراه داشته! داستان هایی واقعی و کوتاه وبلند از حکومت پادشاهان و درباریان بر این مرز و بوم. از خوب و بد، خیر و شر، برد و باخت، غم و شادی و قص علی هذا …

به جرات میگم جریان قتل صدر اعظم قائم مقام فراهانی از جمله تلخ ترین و غمبار ترین روایاتی بوده که تا بحال شنیدم. یک دسیسه ی به تمام معنی! توطئه ای که شاید گزاف نباشه اگه بگیم بخاطر مسایل چشم و هم چشم بازی بود!

بعد از وفات محمدشاه قاجار، امیر کبیر هزینه های انتقال ولیعهد یعنی ناصرالدین میرزا رو به تهران تهیه میکنه و شاه جوان رو به تهران منتقل میکنه. در مجموع خیلی مورد توجه شاه قرار می گیره و طوری که اداره امور مملکت به ایشان واگذار میشه. ناصر الدین شاه به قائم مقام لقب امبر کبیر و امیر نظام رو با اختیارات فراوان نظامی و لشکری اعطا می کنه و این امر باعث رشک اطرافیان به این موضوع میشه و کینه توزی ها کم کم شروع میشه.

در صدر مخالفین امیر مهدعلیا، مادر شاه حضور داشته که همیشه تو گوش پسرش میخونده که امیر سودای حکومت بر مملکت رو در سر داره و با افرایش روز افزون قدرتش بدون شک روزی تو رو از اریکه ی قدرت به زیر میکشه. شاه جوان در ابتدا به این حرف ها التفاتی نمیکنه ولی کم کم به امیر مشکوک مییشه و اون رو از مقام صدارت به شرح ذیل عزل می کنه:

مهدعلیا, مادر ناصرالدین شاه
مهدعلیا, مادر ناصرالدین شاه

ناصرالدین شاه در روز پنجشنبه ۱۹ محرم ۱۲۶۸ ﻫ .ق دستخطی به این مضمون برای امیر فرستاد: [ بین خودمون باشه! عاشق این نوع نامه نوشتنم! با این ادبیات!]

«چون صدارت و وزارت کبری زحمت زیاد دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن کار معاف کردیم. باید در کمال اطمینان مشغول امارت نظام باشید و یک قبضه شمشیر و یک نشان که علامت ریاست کل عساکر است فرستادیم. به آن کار اقدام نمایید تا امر محاسبه و سایر امور را به دیگران از چاکران که قابل باشند واگذاریم.»

اما کینه توزی اطرافیان فقط به همینجا ختم نمیشه! مادر ناصرالدین شاه که زنی کاملا با نفوذ و مدبر بود، می دونست تا امیرکبیر در تهران باشه هنوز هم فرصت رشد داره پس دسیسه ها تا اونجایی ادامه پیدا میکنه تا میرزا تقی خان و خانواده اش تحت الحفظ به باغ فین کاشان تبعید میشن. 

نمایی از باغ فین کاشان
نمایی از باغ فین کاشان

لکن باز هم اونقدر از به قدر رسیدن مجدد امیر کبیر ترس داشتن که به این تبعید هم راضی نمیشن و دسیسه ی قتل امیر کشیده میشه. شبی که شاه حسابی مشروب خورده و هوش و حواس درست حسابی نداشت فرمان قتل امیر کبیر به شرح ادامه خطاب به حاج علی‌خان حاجب‌ الدوله فراش‌باشی می نویسه:

«چاکران آستان ملایک پاسبان، فدوی خاص دولت ابد مدت حاج علیخان، پیشخدمت خاصه، فراشباشی دربار سپهر اقتدار؛ مامور است که به فین کاشان رفته میرزا تقی خان فراهانی را راحت نماید و در انجام این ماموریت، بین الاقربان مفتخر و به مراحم خسروانی مستظهر باشد.»

فردای آن روز تازه شاه میفهمه چه کاری انجام داده، ولی دیر شده بود چون حاج علی خان جهت اجرای حکم عازم کاشان شده بود.

ناصرالدین شاه قاجار
ناصرالدین شاه قاجار

جلاد درست هنگامی که امیر در حال استحمام بودن به حمام داخل میشه. امیر حق انتخاب نوع قتل رو داشته و ترجیح میده با بریدن رگ دو دستش بمیره. عمل یاد شده انجام میشه در همن حال لگدی به پشت امیر زده میشه و دهن ایشون رو برای بستن راه تنفسی با پارچه پر می کنن و امیرکبیر پس از لحظاتی برای همیشه جان میده.

 

 


 

 

 

هر هفته یکشنبه راس بیست و سی دقیقه به روز میشم

4 پاسخ

  1. سلام مهندس جوووون
    ایول خوب بود ولی توام با تاسف و ناراحتی هایی ک هیچ زمان تمامی ندارن دراین خراب آباد…
    افسوس و صد افسوس از ناصرالدین شاه ها و امیر کبیر های زمان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا سوال امنیتی را پاسخ دهید. *