حدود دو هفته پیش فیلم بازی تقلید که نشان دهنده بخشی از زندگی آلن تورینگ پدر علم کامپیوتر هست رو دیدم و درست در اولین دقایق فیلم دوباره نبوغ آلمان ها در طی جنگ جهانی دوم منو متعجب کرد! واقعا آلمان تا چه جاهایی که پیشرفت نکرده بوده …

چیزی که باعث تعجبم شد، این بود که آلمان ها برای ارتباطات رادیویی خودشون از یک دستگاه رمزنگار اسفاده می کردن بنام انیگما که مدل های مختلفی داشته! این دستگاه هر حرف از پیغام رو طی تنطیماتی خاص به حرف دیگه ای رمزنگاری می کرده. بدیهیه که شنود یک سری حروف بی ربط از طریق رادیو به دشمنان آلمان هیچ کمکی نمی کنه. پس اونها مجبور به استخدام افرادی شدن که بتونن راه حلی برای هک تنظیمات انیگما پیدا کنن! تنظیماتی که روزی از یک مرتبه تا سه مرتبه تغییر می کرد. و این دلیلی شد برای ساخت ماشین رمزشکن آلن تورینگ که به یاد دوست دوران بچگیش اسمش رو کریستوفر گذاشته بود. چرا که تنظیمات انیگما صد و پنجاه و نه میلیون میلیون میلیون حالت مختلف داشت و خوشبختانه تورینگ به این موضوع واقف بود و معتقد بود که ماشین رو باید با ماشین شکست داد.

سه مورد بود که وقت دیدن این فیلم به ذهنم خطور کرد: اولی نبوغ جنگی آلمان ها، دوم پشتکار فراوان آقای تورینگ و تیم همراهش برای رمز گشایی از انیگما و سوم اینکه چرا ما در دوران هشت سال جنگ تحمیلی از تجهیزات مشابه استفاده نکردیم؟ واقعا چرا؟

سرنوشت آلن تورینگ در نهایت بنطر من بسیار غم انگیز بود. عده ای معتقدن که اون دست به خود کشی زده و عده ای دیگه هم معتقدن بر اثر خوردن سیبی مسموم به سیانور بدست ماموران امنیتی کشته شده. هرچی که هست، اصلا پایان خوشی برای یک نابغه به حساب نمیاد.

در نهایت این چند جمله پایانی فیلم واقعا تاثیر گذار بود:

دیدن این فیلم رو قویاً توصیه می کنم.

4 پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا سوال امنیتی را پاسخ دهید. *