همه ی موجودات، از جمله آدما خیلی دوست دارن در آرامش زندگی کنن، اتفاق ناگواری براشون نیفته، دلشون نلرزه، ترس برشون نداره و …

ولی این بین، آدما همیشه حرص و طمعشون مشکل ساز بوده، ریختن و سوزوندن و بریدن و کوبیدن و تغییر شکل دادن و کشتن و غیره و غیره و غیره

جهانی که روزی سرسبز بود، قوانین طبیعت بطور کامل بر اون حکم فرما بود و آرامش داشت، حالا بدست انسانها رو به نابودی رفته. ما به عنوان انسان نه تنها به طبیعت بلکه به همدیگه حتی رحم نکردیم! جنگیدیم و جنگیدیم! کشتیم و خون ریختیم و دیگه به هیچی فکر نکردیم … همش بخاطر اینکه بگیم ما رییس هستیم، یا بگیم من قدرتمند ترم و الی ماشاالله.

اما من به این فکر می کنم که وقتی هممون روی یک دونه ی شن که یه گوشه ی فضای بیکران، یه گوشه ی پرت افتاده و هممون داریم روی اون زندگی می کنیم حالا با این تفاسیر واقعا چه اهمیتی پیدا می کنه که رییس کیه؟ چه اهمیتی داره زور کی بیشتره یا کی قدرتمند تره؟ واقعا چی پیش خودمون فکر می کنیم؟ فکر می کنیم کسی هستیم؟ نه هیچ کس نیستیم، در برابر عظمت کیهان هیچی نیستیم، حتی لحظه ای به حساب نمیایم پس کاش هیچوقت جنگ نمی کردیم، که حالا بخایم روزی بنام روز جهانی صلح داشته باشیم. ای کاش هر روز آدم بهتری از دیروزمون باشیم …

 

 


 

 

هر هفته یکشنبه راس بیست و سی دقیقه به روز میشم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا سوال امنیتی را پاسخ دهید. *