حقیر به این مساله که دست خدا، بالای هر دستی هست، ایمان آوردم!
شروع ماجرا بر می گردد به اواخر سال ۹۳، که یکی از مراجعان، قصد داشت تحت حمایت واحد ما قرار بگیرد. روال معرفی به دکتر انجام شد. اما آن زمان چون کمیسیون تشخیص معلولیت در شهرستان برگزار نمی شد، ما حداکثر هر یک الی دو ماه ۲۰ پرونده به بیرجند می فرستادیم تا در کمیسیون شهرستان بیرجند شرکت کنند. و این روال به کندی پیش می رفت. پرونده توانخواه صدرالاشاره هم بعد از ماه ها انتظار نوبت کمیسیونش شد و هرچه تماس گرفتم، موفق به برقراری ارتباط نشدم، شماره ها اشتباه بودند و پرونده در اداره ماند. بعد از ماهها خود بنده خدا آمد و از روال پرونده جویا شد، موضوع را به او گفتم و شماره هایش را اصلاح کرد، دو ماه بعد دوباره تماس گرفتم تا برای کمیسیون به او اطلاع دهم، اما بازهم انگار، نه انگار! شماره ها اشتباه بودند. و پرونده بازهم ماند و ماند و ماند تا بازهم به علت حواس پرتی من گم شد! چند وقت پیش دوباره نامبرده پیگیر پرونده اش شد. تازه فهمیدم پرونده را گم کردم. اتاق و موسسه مددکاری و بایگانی اداره را بارها و بارها زیر و رو کردم! اما انگار نه انگار! اثری نبود! به قول شاعر چنان چون تو گفتی ز مادر نزاد! و مراجع کننده هم بسیار عصبی و پیگیر بود! گفتم با رئیس صحبت می کنم، خبرش را به شما خواهم داد! موضوع را به قاف، رئیس اداره گفتم، قاف گفت با اعضای کمیسیون صحبت می کنم تا بدون نظریه پزشک او را قبول کنند. زنگ زدم و مراجع را در جریان گذاشتم و جریان ظاهرا تمام شد.
فردای آن روز برنامه رادیویی شهر به شهر در یکی از شهرهای همجوار برگزار شد و همین توانخواه جگرسوخته هم آنجا بود! و بخاطر همین مساله پرونده اش! من که نبودم در آن برنامه کوفتی، اما آقای میم، راننده اداره می گفت که حسابی قاف را شست و انداخت کنار! آن هم جلو روئسا و مقامات شهرستان! من که دلم خنک شد، باشد جای آن همه اذیت کردنش. القصه که قاف برافروخته به اداره رسید، با عصبانیت در اتاقم گفت:« آبرویم را بردی»؛ و بعدش رفت! بلافاصله زنگ زد به اتاقم و من را خواست! گفت این پرونده باید از زیر زمین هم شده پیدا شود! خیلی ترسیده بودم! در عین حال به روی خودم نیاوردم و با همان لحن بیخیال همیشگی گفتم باشه و رفتم! دوباره شروع به گشتن کردم، اما نبود، نبود، نبود.
روز بعد آمد گفت باید رضایتش را جلب کنی! خودت با هزینه شخصی خودت آنها را ببری و بیاوری و ویزیت پزشک را هم باید بدهی و کلی منت و دعوا و قص علی هذا! من با پرداخت هزینه مشکلی نداشتم، به هرحال تقصیر من بود، اما منظورش از رضایت چه بود؟؟ مگر طرف دادگاه رفته بود شکایت کند؟؟ و بعدش گفت جریان به استان و استانداری رسیده! کاملا واضح بود دروغ گفته! و این هم مزید بر علت شد و حسابی اعصابم را به هم ریخت و دست و پایم را لرزاند! همان روز با بخشدار و شهردار رفتیم به منزل توانخواه و قاف هم شروع کرد به ایراد سخن از فعالیت های بهزیستی و بعد از توانخواه گله کرد که کاش مساله آنجا در برنامه رادیویی مطرح نمی شد و بعد رسید به من، در حالی که انگشتش به سمت من بود گفت ایشان نیروی امریه ما هستند و مسئولیت پذیر نیستند، ( در آن لحظه نمیدانستم از خجالت چه کنم؟ به کجا نگاه کنم؟) و بعد فرمودند: «من بهش دستور دادم با هزینه شخصی خودت دوباره اینها رو میبری به دکتر و برمی گردونی تا دوباره دیگه از این اشتباهات نکنی.» کاملا با لخنی تحقیرآمیز همه اینها را میگفت، در حقیقت فقط میخاست من را خراب کند. در همین حین برادر توانخواه وسط حرف قاف پربد گفت:« اتفاقا برعکس، من از این آقا کاملا راضی هستم و ایشان واقعا مسئولیت پذیر هستند چون به کار و خواسته ما با جدیت تمام رسیدگی کردند. شکایت من از خود شماست که وقتی موضوع گم شدن پرونده رو باهاتون درمیان گذاشتم هیچ توجهی نکردی و رفتی نماز بخونی!» خدا خیرش دهد! این را که گفت ورق کلا برگشت! قاف سرخ و سفید شد و به من و من افتاد شروع کرد به توجیه کردن کارش! من هم با خیال آسوده چای و شیرینی برداشتم و شروع کردم به خوردن و خندیدن به این روزگار! که چنین است رسم سرای درشت، گهی پشت به زین و گهی زین به پشت! خواست من را خراب کند، خودش خراب شد و من نه تنها خراب نشدم که عزیزترهم شدم! به قول سعدی علیه رحمه: شد غلامی که آب جوب آرد، آب جوی آمد و غلام ببرد، دام هربار ماهی آوردی، ماهی این بار رفت و دام ببرد!
تحریر شده بتاریخ ششم امرداد ماه سنه یکهزار و سیصد و نود و پنج هجری خورشیدی
پ.ن: وبسایتم هر هفته یکشنبه راس بیست و سی دقیقه به روز میشه
خوبه آخرش ختم ب خیر شد
ولی میاد ی روزی ک کار قاف ب شما گیر میکنه
دنیا گهی زین ب پشت و گهی پشت به زینه
شما هم بهتره بیشترحواستونو جمع کنین
واقعا کسایی ک به بهزیستی روی میارن تا کمک بگیرن خیلی نیازمندن
هزینه ویزیت پزشکا هم ک بیداد میکنه
در هر صورت موفق باشین
ممنونم
والا تو بهزیستی هر آدم حواس جمعی هم حواس پرت میشه
خخخخخخ