مدتی پیش چشمم به ساختمانی زیبا و قدیمی در زاهدان افتاد. ساختمان قدیمی دادگستری. با این که بارها از آن خیابان رد شده بودم، اما اولین بار بود که آن ساختمان را می دیدم. با دیدنش عجیب دلم گرفت …

جایی که روزی عدل خانه بود و رفت و آمد ابهتی داشته، حالا پیر و کهن و بتاریخ و خاک خورده بود، در چوبی اش تقریبا از جا درآمده بود و گمانم شیشه ی طبقه بابا شکسته بود.

در عوالم خیال فرو رفتم و آن روز ها که نبودم را برای خودم تصور کردم، مثلا عهد قاجار را، روزی که هوا گرم و سوزان بود و باد سیستان وزیدن گرفته بود و تمام عالم زیر خاک بود و دو مرد که بر سر نیم من خرما باهم اختلاف داشتند به قاضی آمده بودند تا بین آنان عدالت شود و با حکم قاضی هر دو راضی از عدلیه خارج شدند و یا مرد فقیری که از جور خان دهاتش، به آنجا آمده بود تا شاید راه به جایی ببرد، اما نفوذ خان در آنجا هم عرصه را بر او تنگ کرده بود و یا آن قصاب و مردکی که دندان درد داشت! 

در همین حال و هوا دلم گرفت، آن روزها کجا و این ایام کجا؟ 

مرفه تر شدیم و بی احساس تر، خودخواه تر، مغرور تر ، خدا نشناس تر، سیاه تر

یاد باد آن روزگاران یاد باد

 

 


 

 

پ.ن: وبسایتم هر هفته یکشنبه راس بیست و سی دقیقه به روز میشه

توضیح تصویر سربرگ: دادگستری قدیم زاهدان

2 پاسخ

    1. چیزی هست که حقیقت داره، اختلافات قبل و نحوه حلشون کجا، اختلافات الان و نحوه حلشون کجا؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا سوال امنیتی را پاسخ دهید. *