مینوازمش …
سنتورم را می گویم
امروز با جانم می نوازمش
از امروز تا لحظه آخر با سوز دلم می نوازم
سوز حرفی که نفهمیدی …
داغ دوری که برای تو سرد شد
روی تک تک مضراب هایم پیاده میکنم
ازامروز با آتش دل می نوازمش تا هفتمین آسمان
هنوز جنگی درنگرفته، اما من جنگ درونم با تک تک نت ها به صدا در می آورم! تمام حرف ها، تمام نفس ها، تمام اشک ها، تمام احساس ها و …
از امروز جرس می نوازم
دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
و اندر این کار دل خویش به دریا فکنم
از دل تنگ گنه کار برآرم آهی
کاتش اندر گنه آدم و حوا فکنم
خورده ام تیر فلک باده بده تا سرمست
عقده در بند کمر ترکش جوزا فکنم
جرعه ی جام بر این تخت روان افشانم
غلغل چنگ در این گنبد مینا فکنم
تحریر شده بتاریخ بیست و سوم خرداد ماه سنه یکهزار و سیصد و نود و پنج هجری خورشیدی
پ.ن: وبسایتم هر هفته یکشنبه راس بیست و سی دقیقه به روز میشه
عالی بود مثل همیشه…..
مرسی کم الله
بیگ لایک
🙂