مادر با من صحبت می کرد، و گذشته ام را برایم بازگو کرد و ناگهان همه چیز بخاطرم آمد.
تمام انرژی و شادی و اراده و پشت کار و تعهدی که در گذشته داشتم یادم آمد. وقتی را که هنوز چاهکن نبودم یادم آمد. زمانی که قرار نبود تا ابد ته چاه بمانم.
و چه افسوسی، چه اندوهی، چه حزنی بخاطر از دست دادن تک تک آنها به قلبم سرازیر شد
گریه ام گرفت
تا در ذهنم جرقه تغییر خورد، سرم درد گرفت، دلم لرزید. و به راستی که چاهکن همیشه ته چاه خواهد ماند
کاملا درست بود، من با خودم درگیر شدم. خودم نمیخواهد تغییر کند و من میدانم باید کاری کنم
با خودم درگیر شدم و او هر دفعه مرا شکست می دهد. او تا دندان مسلح و من تا دندان هیچ
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
خانه از پایبست ویران است. فقط خدا به حال من و حال دلم رحم کند.
تحریر شده بتاریخ سی ام تیرماه سنه یکهزار و سیصد و نود و پنج هجری خورشیدی
پ.ن: وبسایتم هر هفته یکشنبه راس بیست و سی دقیقه به روز میشه
سلام
مثل همیشه عالی بود
آن شا الله همیشه بهترینها براتون باشه
ممنونم از شما خانم حاتمی
عالی بود??
برای این ذهن خلاق بهتون تبریک میگم
آن شاالله همیشه ب هرچی ک میخواین برسین
ممنونم از شما
خخخ
چه بامزه
کجاش بامزست؟