خبر کشته شدنشون دو روز پیش به دستم رسید

۱۹ سرباز در سانحه رانندگی اتوبوس جان باختند …

واقعا عذاب دهنده بود

من تاحالا تو مراسم کسی، برای فوت کسی گریه نکردم. گریم نمیگرفته، اما همیشه دلم واسه سربازا سوخته و اینکه خودمم سربازم خب بدیهی بیشتر درکشون می کنم.

درسته که پسرا وقتی از خدمت میان، میگن در کل دوران شیرینی بود اما سربازی غربت عجیبی داره! تنهایی و دلتنگی خاصی داره، استرس کشنده ای داره …

دیشب با فاطمه قانعی قدم زنان می رفتیم چهارراه صیاد برای بزرگداشت این سربازها! ابوذر که رسیدیم بهم گفت آدما به چیزای خوب عادت می کنن! بهش گفتم با این نظرت مخالفم! چون می دونستم سربازا به خیلی چیزای بد عادت می کنن! از یه جایی دیگه چیزای بد و سخت رو تحمل نمی کنی، بهشون عادت می کنی! دلتنگی و دوری برات عادت میشه، نشنیدن صدای همدمت برات عادت میشه، شب های سرد و سوز و پاس دادن تو یه برجک آهنی زنگ زده برات عادت میشه، با صدای گوشخراش سوت نصفه شب از خواب پریدن برات عادت میشه، غذای پر از کافور و نیم پز برات عادت میشه، تنبیه های بی پایان روزانه برات عادت میشه، تهدیدها و حرفهای تند فرمانده گروهان و مربی ها برات عادت میشه و … خیلی چیزای تلخ هست که عادت میشه. اصن واسه همینه که میگن سربازی آدم رو مرد میکنه، چون اونجا یاد میگیریم چجوری به چیزای تلخ و زننده و ناخوشایند عادت کنیم و یاد میگیریم که همیشه هم نباید مقابل حرف زور ایستادگی کرد.

حالا با تمام این غربت ها و درد ها! سربازی که تمام این ها رو به دوش میکشه و دلتنگ از این دنیا بره واقعا درده و اشکه و آه

زمانی که سیرجان سرباز نداجا بودم  بعد از ظهر به بعد دلم سخت می گرفت! تو دیار خودت نباشی، در اختیار خودت نباشی، حرف زور بشنوی، دلتنگ پدر و مادر و سر و همسر باشی! حالشون رو ندونی، نتونی همیشه زنگ بزنی و …

اینکه خیلی بیشتر از ۱۹ سرباز تا حالا از بین رفتن. خیلی خیلی بیشتر.

اینکه خیلی بیشتر از ۱۹ سرباز تا حالا جوون مرگ شدن. خیلی خیلی بیشتر.

اینکه خیلی بیشتر ۱۹ سرباز نتونستن لبخند عشقشون رو ببینن. خیلی خیلی بیشتر.

اینکه خیلی بیشتر از ۱۹ سرباز نتونستن حرف دلشون رو بگن. خیلی خیلی بیشتر.

اینکه خیلی بیشتر از ۱۹ سرباز داغ دیدن عزیزانشون به دلشون موند. خیلی خیلی بیشتر.

اینکه خیلی بیشتر از ۱۹ سرباز …..

روحتون شاد باشه رفقا! التماس دعا!

 

 


 

 

تحریر شده بتاریخ پنجم تیرماه سنه یکهزار و سیصد و نود و پنج هجری خورشیدی

پ.ن: وبسایتم هر هفته یکشنبه راس بیست و سی دقیقه به روز میشه

2 پاسخ

  1. سلام ابی جون
    خوبه مث من ۲۱ ماه تو پادگان نبودی. ۲ ماه خدمت کردی.
    با کت رفتی با کت اومدی… . اصلا آماده باش میدونی چیه
    رزم شبانه رفتی؟ پدافند عامل انجام دادی؟
    عزیزم گاهی خوشی میزنه زیر دل آدم. فقط کافیه جدیش
    نگیری. چون اگه جدیش گرفتی با نهایت سرعت در حال
    سقوط خواهی بود.
    برای مثال همین دیشب. برنامه پایش شبکه ۱، یک زوج جوانی
    رو نشون میداد که قبلا توی شرکت نفت استخدام بودن. یه
    روز احساس میکنن خیلی دچار روزمرگی شدن. مثلا هر روز
    ساعت ۷ باید پاشن برن شرکت نفت… . تصمیم میگیرن
    کارشون رو عوض کنن. شغل پرورش کروکودیل (تمساح) رو
    انتخاب میکنن. برای آموختن این شغل میرن در مالزی دوره
    میبینن و سرتیفیکیت میگیرن. میان قشم یه مزرعه پرورش
    تمساح میزنن. خدایاااا (http://payeshtv.ir)
    ۸۰۰ میلیون تومن سرمایه میریزن. خودشون میگن صادرات
    نداریم و مشتری ما باغ وحش های ایران هست… . هر کروکودیل
    ۲ متری که چند سال طول میکشه بزرگ بشه و ۲۰ میلیون هست
    و این کروکودیل ها اشتهاشون هم خوبه و هر گوشتی نمیخورن.
    همینه دیگه. فقط باید تو زندگی دقت کنی خوشی کی میزنه زیر
    دلت… . کار خوب، خونه ، امکانات تهران و … رو ول کنی بیای
    تمساح پرورش بدی… .
    ابی جان زندگی کن … . مراقب باش بافر زندگیت پر نشه وگرنه
    این دنیا دکمه Refresh نداره. Ctrl+z هم نداره. فقط یه چیز
    داره اونم History هست که آخر باهات میمونه. خاطرات قدیم… .

    1. داداش من ۲۱ ماه رفتی پادگان نزدیک خونت، جای خوابت رو داشتی، غذات رو داشتی, نصف هفته رو هم که مرخصی تشویقی بودی! نه مثل من دور ار خونه بدون مرخصی تشویقی ، حتی استحقاقی هام رو الان به دعوا دارم میگیرم! نه غذا نه جای خواب. هیچی …
      آماده باش و رزم شبانه و همه ی اینا رو هم رفتم خیالت راحت!
      خوشی نزده زیر دلم، فقط خستم
      خسته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا سوال امنیتی را پاسخ دهید. *