این مدت چیزای زیادی برای فکر کردن بهشون داشتم. یکیش مثلا همین مساله نارضایتی همیشگی من از کارمه. کاری که الان دارم انجام میدم اولین جایی نیس که مشغول به کار شدم. درست مثل یک ویروس افتاده به جونم این عذاب کشیدن از کار و صاحب کار. به این فکر می کنم که برای اینکه بتونم پول دربیارم و زندگیم رو راحت تر کنم باید کسب و کار خودم رو راه بندازم و تیم خودم رو داشته باشم. بعد از این حرف سه تا مشکل راهشون رو به اتاق فکرم ( همون جعبه هیچ چیز آقایون ) باز می کنن …

اول اینکه من باید علاوه بر فکری برای ایجاد کسب و کار خودم فکری هم به حال یه شغل دولتی بکنم و درس بخونم. نمی دونم چه اصراری هست که شغل دولتی گیر بیارم ولی ظاهرا در شرایط وخیم کنونی بهترین آپشن برای زنده موندنه. به معلمی هم راضی شدم، حالا تو هر جهنم دره ای که میخاد باشه.  این یعنی من تا اینجا باید به طور همزمان دنبال دو تا خرگوش بدوم.

دوم بحث تیم هست! ایده ی کار گروهی گرچه در ابتدا فکر جذابی هست اما مشکلات مخصوص به خودشو داره! مهم ترین بحث عدم تعهد افراد به اجرای صحیح و به موقع وظایف محولشون هست. چون کاری رو دارن انجام میدن که اصلا معلوم نیست کی به بازدهی میرسه و سودآوریش چقدره؟ این عدم تعهد و ولنگاری حتی در مواردی که کسب و کار به سودآوری خودش هم رسیده دیده میشه چه برسه به کسب و کارهای تازه.

بحث سوم بحث اراده و قدرت تصمیم هست که این یک ضعف کاملا شخصی و بزرگترین سد من در برابر خواسته هام هست. این که متاسفانه به این باور رسیدم در سن بیست و شش سالگی به شدت مصطحلک و از کار افتاده شدم و این چیزی قریب به نود درصد کارایی من رو از بین برده. جالب اینجاست که وقتی تصمیم می گیرم ادامه زندگی رو پر شور آغاز کنم حداکثر تا سی و شش ساعت می تونم این روال رو ادامه بدم. مطمعنا تو این مدت باز هم عامل یا عواملی پیدا میشن که منو سر جام مینشونن و خمودگی سابقم رو بر می گردونن. تلاش های زیادی برای برطرف کردن این مشکل کردم که هیچ کدومشون تا الان ثمر بخش نبوده. نمی دونم چی در این دنیا می تونه به عنوان یک منبع تمام ناشدنی هر روز از دیروز بهم بیشتر نیرو و امید بده؟؟؟

این چند خط گرچه علی الظاهر خیلی کوتاه بود ولی همیشه بخش عظیمی از تمرکز و تفکر منو به صورت دائم به خودش اختصاص داده. من ماه هاست که هر روز و هر روز و هر روز، به بهتر کردن شرایط زندگیم فکر می کنم و در نهایت در همین حلقه گرفتار می شم. حلقه ایی که هنوز راه فراری ازش پیدا نکردم.

و اینجا برای چندمین بار ازتون میخام راهکار هاتون رو در اختیارم قرار بدین، به امید اینکه بتونم خودمو خلاص کنم.

 

 


 

پ.ن: جعبه هیچی آقایون مربوط به اوقاتی میشه که عزیزان بدون اینکه به چیری فکر کنن بطور ناخودآگاه طوری عمل می کنن که دارن به چیز مهمی فکر می کنن! گرچه این در ظاهر اصلا خوب نیست اما به عقیده ی من، آقایون ازش به عنوان یه جان پناه برای فکر کردن به مسایل خیلی مهمشون استفاده می کنن. مسایلی که ب هر علتی در موندشون کرده.

 

هر هفته یکشنبه راس بیست و سی دقیقه به روز میشم.

2 پاسخ

  1. من فکر میکنم بزرگترین مشکل شما البته از برداشتم نسبت به این چن خط عدم اطمینان به خودتونه.
    اکثر ما ادما وقتی ی کاری رو استارت میزنیم با ۱۰۰ درصدمون شروع میکنیم که این جو اولیه باعث سردی و بی رقبتیه ما به ادامه میشه و فکر کنم بزرگترین امیدی که به شما انگیزه ادامه رو بده دوست داشتن و باور خودتونه من اینو براساس تجربه ی شخصیه خودم میگم
    و تا اعتماد نکنید هیچوقت موفقیتی براتون حاصل نمیشه ,جسارت نباشه ولی اینقدر منفی باف نباشید
    کار دولتی هم شاید تضمین داشته باشه ولی بیشرفت و هیجان لازم رو نداره
    اگه میتونید کار تیمی رو شروع کنید درست کار کردن افراد تو کسب و کارتون به قدرت مدریت خودتون بر میگرده
    و اگه بخواید اینقدر محافظه کاران پیش برید مطمعنن به ایده التون نمیرسید تا ریسک نکنید چیزی حاصل نمیشه
    امیدوارم درست تصمیم بگیرید و موفق بشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا سوال امنیتی را پاسخ دهید. *