ابرها
کاش فقط کمی بالا بروم … قول می دهم … فقط کمی … فقط تا ابرها بالا میروم … همانجا کافیست! کافیست تا او را ببینم … کافیست تا دل سرکشم را کمی آرام کنم کافیست تا مطمئن شوم که هنوز شاد است … هنوز هم بدون من میخندد … بگذارید کمی تغییر کنم … […]
نجوم من …
از آمار هیچوقت خوشم نیومده مگه اوقاتی که تونستم اونو به نجوم ربطش بدم … یکی از نجربه های بد زندگیم اینه که به خواسته ی خودم اصرار نکردم و نتونستم بقیه رو متقاعد کنم تا با رفتن من به رشته ی فیزیک موافقن کنن … رشته ای که تمام زندگیم رو روی اون بنا […]
تکرار تاریخ
تاریخ دوباره تکرار میشه … تاریخ فقط وقایع مهم نیست. همین دیروز یک تاریخ در زندگی من بود. اگه فردا زنده باشم، امروز من تاریخ خواهد شد. هشت میلیارد تاریخ برای هشت میلیارد آدم. که اکثر این تاریخ ها یا بهتر بگم این درس ها فراموشمون میشه … بیشتر شکست ها به این دلیل هست […]
عقاب تاس
اینجا! تنها عالم شناخته شده توسط موچودی که انسان نامیده میشه! درون افق های نوری! دیوار بزرگ! خوشه ی کهکشانی محلی! کهکشان راه شیری! خوشه ی ستاره ای محلی! منظومه ی شمسی! کره ی زمین! قاره ی کهن! خاور میانه! ایران! سیستان و بلوچستان! زاهدان! اینجا عقاب تاس باهاتون صحبت میکنه! همیشه از اینطور آدرس […]
واژه ها
دوستان! دشمنان! عزیزان! پلیدان! سر جدتون قسم! به واژه واژه ای که از زبونتون میاد بیرون اعتقاد داشته باشین! اینقدر تناقض به وجود نیارین! به هرچی که میگین! وقتی میگین دوستش دارین؛ دوستش داشته باشین واقعا! اگه میگین یه دنیا براتون ارزش داره واقعا ارزش داشته باشه! اگه میگین تو دوست منی واقعا اونو دوست […]
تقاطع خطوط
یه وقتایی میرسه که خطوط زمانی انسان ها باهم تداخل پیدا میکنه! راحت تر بگم یه وقتایی در نقطه ای از زمان مختصات مکانی اشخاص نزدیک هم میفته و دیگه تفاوت مکان معنی دار بودن خودش رو از دست میده! یه چیزی تو مایه های وصال! دقت کنین که منظور وصال عشاق نیست! وقتی این […]
خاطراتتان! سیخی چند؟
سیخی چند؟؟؟ خاطراتتون رو میگم!! مث غذا تند تند جویدینش و قورتش دادین! بعدا فقط حسرت و حسرت و حسرت … خاطرات … برای چی خاطره داریم؟ چرا دستاورد نداریم!؟؟؟ یه جایی یادگرفتم از همه ی خاطرات و لحظات باقیمانده از عمرم که میخوان خاطره بشن یه دستاورد بسازم… یه لحظه ی ماندگار که بمونه […]
زیرخاکی های یک سرهنگ وظیفه
فقط میخوام بنویسم! از چه را نمیدانم! اما میخواهم بنویسم! مدت هاست که نه موضوعی در سر دارم و نه چیزی که بتوان گفت! فقط میدانم دلم برای نوشتن لک زده! خسته از منطقم! از احتمال! از پیشبینی! از توابع ضرر و زیان! دلم میخواهد یکی پنجره را باز کند و کمی هوای تازه به […]
اطلس ابر
جدا برام جالب بود! فکر کردن به این که قبلا چند بار زاده شدم؟ و چجور کسی بودم؟؟؟ شاید همیشه اون اشخاصی که قبلا بودم رو توی خواب دیدم … اون فرد نظامی آمریکایی که توی یه زیردریایی پیشرفته خدمت می کرد یا اون پسرک شیطونی که تو کوچه پس کوچه های بغداد […]
برای یک دوست
یه سری تارنگار ها و تارنماهای سپیدفاخری هستند که عاشقشونم و همیشه بهشون سر میزنم!!! یکیشون همین کاکلی دکتر نوروزی هست که همیشه پیگیرش هستم!!! یکی دو تا از متن هاشون رو که خوندم یاد یکی از متن های خودم افتادم که قبلا ارسالش کرده بودم و دوباره تصمیم گرفتم به خاطر ایشون اینجا بزارمش […]