خاطرات و خطرات یک کارشناس توانبخشی | به بهانه بیست و پنجم تیرماه

بیست و پنجم تیرماه روز بهزیستی نام گذاری شده. نهادی که تمام مدت سربازیم اونجا مشغول به خدمت بودم … این پست هم بهانه ای شد برای یادآوری مجدد همه ی خاطرات خوب و بدش! پنج صبح بیرون زدن از شهر، خواب موندن های گاه و بیگاه! غرغر های به حق بچه های سرویس! دویست […]

خاطرات و خطرات یک کارشناس توانبخشی – ۶

حقیر به این مساله که دست خدا، بالای هر دستی هست، ایمان آوردم! شروع ماجرا بر می گردد به اواخر سال ۹۳،  که یکی از مراجعان، قصد داشت تحت حمایت واحد ما قرار بگیرد. روال معرفی به دکتر انجام شد. اما آن زمان چون کمیسیون تشخیص معلولیت در شهرستان برگزار نمی شد، ما حداکثر هر […]

خاطرات و خطرات یک کارشناس توانبخشی – ۵

آقای قاف رئیس اداره ماست. البته قبل تر ها که رئیس نبود؛ کارشناس بود. هم اتاقی بودیم، اصلا کارمان یکی بود. من سرباز بودم و قاف کارشناس. آنموقع ها فاز آقای قاف و من و بیشتر کارمندان اداره یکی بود. یادم هست یک مرتبه حدود چهل دقیقه شاید هم بیشتر برای ورود به اداره تاخیر داشتیم! از […]