امروز …
جریانی رو که میگم همین چند دقیقه پیش برام اتفاق افتاد … « توی تاکسی نشسته بودم و به راسته ی خیابون ارتش نگاه می کردم! یهو یادم اومد من که صبحی با ماشین از خونه زدم بیرون! پس ماشین کجاست؟؟؟ چند لحظه درگیر بودم که یادم اومد با ماشین زده بودم به کوه برای […]