چیزی شبیه نور، چیزی شبیه درد …

بعضی حس‌ها مثل نور ستاره‌ان. از جایی دور، خیلی دور، از قلب چیزی که سال‌ها پیش خاموش شده، هنوز به چشم می‌رسن. می‌درخشن، بدون اینکه بدونن دیده می‌شن، بدون اینکه بدونن هنوز توی دل کسی زنده‌ان. من با چنین نوری زندگی می‌کنم، با چیزی که شاید تموم شده، اما هنوز حضورش رو هر شب حس […]