سیزده ماه در یک سنگر | افق کوروش
از اوایل سال ۹۹ هست که دیگه به اینجا سر نزدم! زمان چقدر سریع میره. انگار نه انگار که همین دیروز بود که در افق کوروش استخدام شدم و الان بیشتر از یک سال از اشتغال من در این مجموعه سپری میشه. یادم نمیره روز اولی پام رو گذاشتم داخل شعبه و خودمو معرفی کردم […]
سرنگشاده ای به زمان
خیلی ها میگن خواب زیاد بده، اما شاید وقتی خوابی راجت ترین لحظاتت رو برای سپری کردنش داشته باشی. سپری کردن زمان! واقعا زمان چیه؟ چه ماهیتی داره؟ چرا اینقدر عجیبه که حتی بزرگنرین دانشمندان تاریخ این سیاره نظیر آلبرت انیشتین از توصیف دقیقش ناتوان موندن؟ انیشتین در جایی زمان رو بزرگترین راز هستی معرفی […]
عادت
امروز چهارمین روز از سومین ماه از اولین سال پس از نکبت است. برایم جالب بود که تا به نبود کسی، چیزی کمی عادت می کنی، با نبود همه چیزش خودت را وفق می دهی، خاموش می شوی، دوباره با کلمه ای وجودت را شعله ور می کند! با یک کلمه ساده مثل “بیا” به […]
زیرخاکی های یک سرهنگ وظیفه
فقط میخوام بنویسم! از چه را نمیدانم! اما میخواهم بنویسم! مدت هاست که نه موضوعی در سر دارم و نه چیزی که بتوان گفت! فقط میدانم دلم برای نوشتن لک زده! خسته از منطقم! از احتمال! از پیشبینی! از توابع ضرر و زیان! دلم میخواهد یکی پنجره را باز کند و کمی هوای تازه به […]