گیر و دار
آدم مذهبی نیستم فوتبالی هم نیستم چندان سیاسی هم نیستم اما از شنیدن بعضی حرف و حدیث ها واقعا عصبی میشم مثل همین حکایت بازی ایزان و کره! این که علما فرموده اند به علت تاسوعا و عاشورا بازی برگزار نشه، نامه به وزیر می زنند و میگن شما هرچی دارین از مملکت دارین و […]
انتظارات کشنده
خیلی برای خوندن واژه دوم تیتر زحمت ندین هم با کسره درسته هم با ضمه! انتظار ذهن آدم رو می کشه ( با کسره) به جاهای بی ربط و اعصاب خورد کن و آدم رو می کشه (با ضمه) با احتساب اینکه امروز نهم شهریورماه سنه یکهزار و سیصد و نود و پنج هجری خورشیدی هست، […]
زمین تو خالی
بعد از ماجرای تخت گرایی زمین که پستش رو چند مدت پیش ارسال کردم، نویت رسید به تو خالی بودن زمین! البته حقیر از وجود چنین مساله ای بی خبر بودم! یکی از عزیزان بازدید کننده در نظری که انتهای مطلب داده بودند این مساله رو بهم گفتن و من هم پیگیرش شدم. اول از […]
تکبیییر
آرون چروناک در لاس وگاس با گوشی محبوب خود که یک آیفون است ازدواج کرد. جان؟؟؟ آرون! داداش شما چیه فازت؟؟؟ دقیقا نیتت از ازدواج با کوشیت چی بود؟؟؟ ترسیدی از دستت در بره؟؟ بره با یکی دیگه دوست بشه؟؟ ترسیدی بفروشیش؟؟؟ جان ما با کسی سرش شرط بندی نکردی؟؟؟؟ بعد اونوقت اگه گوشیت گم […]
برداشتی آزاد | rab ne banadi jodi
آقا من دوباره فیلم هندی دیدم. سرزنشم نکنین! اما من خودم از طرفداران سینما هند هستم، از نظر من فیلماشون پرورش دهنده روح آدمه، البته به سبک هندی! اعتراف می کنم قبل از دیدن فیلم rab ne banadi jodi فکر می کردم فقط من تو دنیا این طرز فکر رو دارم و تنها هستم رو […]
عادت
امروز چهارمین روز از سومین ماه از اولین سال پس از نکبت است. برایم جالب بود که تا به نبود کسی، چیزی کمی عادت می کنی، با نبود همه چیزش خودت را وفق می دهی، خاموش می شوی، دوباره با کلمه ای وجودت را شعله ور می کند! با یک کلمه ساده مثل “بیا” به […]
خاطرات و خطرات یک کارشناس توانبخشی – ۶
حقیر به این مساله که دست خدا، بالای هر دستی هست، ایمان آوردم! شروع ماجرا بر می گردد به اواخر سال ۹۳، که یکی از مراجعان، قصد داشت تحت حمایت واحد ما قرار بگیرد. روال معرفی به دکتر انجام شد. اما آن زمان چون کمیسیون تشخیص معلولیت در شهرستان برگزار نمی شد، ما حداکثر هر […]
از خون دل نوشتم
و این تقویم تاریخ نکبت همچنان ادامه دارد، امروز که می نویسم، بیست و هشتمین روز از دومین ماه از اولین سال پس از نکبت است و روزی که این متن منتشر می شود، اگر این مصیبت رفع نشود میشود بیست و یکمین روز از چهارمین ماه اولین سال پس از نکبت. چقدر دلم میخواست خواندن بدانم! […]
گمگشته
مادر با من صحبت می کرد، و گذشته ام را برایم بازگو کرد و ناگهان همه چیز بخاطرم آمد. تمام انرژی و شادی و اراده و پشت کار و تعهدی که در گذشته داشتم یادم آمد. وقتی را که هنوز چاهکن نبودم یادم آمد. زمانی که قرار نبود تا ابد ته چاه بمانم. و چه افسوسی، […]
تنیده
یک وقت هایی هست که همه چیز عالیست! آسمانت آبی، چه چه گنجشککانت به هوا و لبت خندان! یک وقت هایی هست که غروب سری به تو میزند! دلت میگیرد، چشمانت نیم باز می شود، تا ۵۰% نفس کشیدن فراموشت می شود، شاید چهار قطره اشک هم ریختی، نریختی هم جهنم. کارهایی هستند که جانت […]