صفحه میرزا محمد ابراهیم عطائی ( دبیرچی )

مجموعه برداشت ها، خاطرات و آموزش های ابراهیم عطائی

امام آسمانی

طبق عادت باطلی که داشتم و دارم، رفتم سراغ گوشی، اینترنت رو وصل کردم و فیلتر شکن رو راه انداختم، بعد از باز کردن تلگرام چشمم به پیامی خیره موند. اول پیش خودم فکر کردم که جامعه ی نجوم کشور هم اونقدر بزرگ و مهم شده که گرفتار این شایعات بی پایه و اساس شده، […]

چند نفر دیگر؟

عمه بزرگ پریشب پرکشید … و خیلی چیزها رو بهمون یادآوری کرد! از مرگ! الحق که در بهترین زمان از سال فوت کرد دوباره یاد موضوع خطوط زمانی زندگیمون افتادم! اینکه چقدررر میتونیم ما بی رحم باشیم اینکه شخصی رو ول کنیم و بریم به این امید که در آینده وقتی خواهد بود که دوباره […]

ناگهان

خبرش چند روز پیش به گوشم رسید … 6 نفر در یک سانحه رانندگی در دم جان باختند پدر، مادر، فرزند، عروس و دو نوه از خانواده دوستی، یک پسر ماند و بس که آن هم سرباز بود و در این سفر همراهشان نبود. دوستی ها رفتند تا با فردی که در حال مردن بود […]

برگ پاییزی

مثل برگ پاییز در حال ریختن و مردنیم! چند روز پیش چهارمین نفرمون فوت کرد و رفت … اونقدر این رفتن ها برام سهمگین هست که یه جورایی کاملا اطمینان پیدا کردم، دفعه بعدی نوبت خودمه. وصیت نامم رو برای سومین بار ویرایش کردم و همون جای همیشگی گذاشتم. بهشتی نیستم اما زود مردنم یه مزیت […]

خط صاف

میگن آمبولانس که رسید گفته دیگه خط قلبش صافه … آروم مرده بود! همه فکر کردن گرفته خوابیده ولی مرده بود … 35 ساله! اصلا باورم نمی شد! هنوزم نمیشه! یعنی واقعا رفته؟؟؟ وقتی اومدم خونشون غوغا بود. همیشه اینجور وقتا ذهنم به شدت درگیر مرگ خودم و مراسم مرگ خودم میشه! آقاجون میگه این […]

برداشت هایی از “جاذبه”

اول از همه از صدا و سیما بابت این حرکت نامتعارف ( پخش فیلم جاذبه) تشکر میکنم ! وقتی داشتم فیلم جاذبه رو میدیدم مطالبی به ذهنم رسید که لازم دونستم تکرار کنم … اول این که ما واقعا هیچی هم نیستیم , اینکه باید گاهی خیلی بالا بری تا بفهمی چقدر کوچیکی! اینکه ما […]

امروز …

جریانی رو که میگم همین چند دقیقه پیش برام اتفاق افتاد … «  توی تاکسی نشسته بودم و به راسته ی خیابون ارتش نگاه می کردم! یهو یادم اومد من که صبحی با ماشین از خونه زدم بیرون! پس ماشین کجاست؟؟؟ چند لحظه درگیر بودم که یادم اومد با ماشین زده بودم به کوه برای […]

تقاطع خطوط

یه وقتایی میرسه که خطوط زمانی انسان ها باهم تداخل پیدا میکنه! راحت تر بگم  یه وقتایی در نقطه ای از زمان مختصات مکانی اشخاص نزدیک هم میفته و دیگه تفاوت مکان معنی دار بودن خودش رو از دست میده! یه چیزی تو مایه های وصال! دقت کنین که منظور وصال عشاق نیست! وقتی این […]

برای یک دوست

یه سری تارنگار ها و تارنماهای سپیدفاخری هستند که عاشقشونم و همیشه بهشون سر میزنم!!!  یکیشون همین کاکلی دکتر نوروزی هست که همیشه پیگیرش هستم!!! یکی دو تا از متن هاشون رو که خوندم یاد یکی از متن های خودم افتادم که قبلا ارسالش کرده بودم و دوباره تصمیم گرفتم به خاطر ایشون اینجا بزارمش […]