صفحه میرزا محمد ابراهیم عطائی ( دبیرچی )

مجموعه برداشت ها، خاطرات و آموزش های ابراهیم عطائی

مدتی میشه که خیلی دیر به دیر میام اینجا و دیگه اصلا برنامه ریزی قدیم خودم رو ندارم! راستش یکی دو ماهی میشه که در فروشگاه های زنجیره ای افق کوروش مشغول به کار شدم و نگم براتون که هرچی تو مغازه ی خودم لش بودم و منفعل، اینجا تو محل کار جدیدم سه نقطه ای از من دریده شده که اون سرش ناپیداست!!!!! :دی

با این همه دارم سعی می کنم دوباره به زندگیم تنوع بدم! میخوام روزهایی که تعطیل هستم رو برم کلاس موسیقی، بتونم دوباره بلاگ نویسیم رو ادامه بدم، به پروژه های شخصیم برسم و قص علی هذا!

وسایل های مغاره رو هم جمع کردم و یکی دو روز دیگه میرم میز و صندلی های مغازه رو جمع میکنم و خود مغازه رو هم تحویل میدم بره پی کارش.

چند روز پیش خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی رسید. با اینکه خیلی ها رو ناراحت کرد و خیلی ها هم از شنیدن خبرش شاد شدن، گرچه هر دو طرف دلایلی برای خودشون دارن که قابل تامل هست ولی من ترجیح میدم جرو دسته ی اول باشم چرا که فارغ از تمامی گرایشات مذهبی، سیاسی و … اون یک نظامی از کشورم بود که توسط یک بیگانه که خصومتش با ما اثبات شدست به شهادت رسید و همبن برای من کافیه. ینی واقعا دنیا اینقدر خر تو خر شده؟؟؟

یاد شعری افتادم که انتهاش اینطور تموم می شد:

بلی، آنان که از این پیش بودند

     چنین بستند راه ترک و تازی

از آن این داستان گفتم که امروز

      بدانی قدر و برهیچش نبازی

به پاس هر وجب خاکی از این ملک

چه بسیار است، آن سرها که رفته!

زمستی بر سر هر قطعه زین خاک

       خدا داند چه افسرها که رفته

2 پاسخ

  1. منم نظر تو رو دارم از دیدگاه خودم ما در جایگاه قضاوت شرایط و اعمال کسی نیستم فقط میدونم یه ادم یک انسان کشته شد و هیچ کس به جز خدا حق گرفتن حیات کسی رو نداره و باید ناراحت شد از رفتن یک انسان ?

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا سوال امنیتی را پاسخ دهید. *