صفحه میرزا محمد ابراهیم عطائی ( دبیرچی )

مجموعه برداشت ها، خاطرات و آموزش های ابراهیم عطائی

آقای قاف رئیس اداره ماست. البته قبل تر ها که رئیس نبود؛ کارشناس بود. هم اتاقی بودیم، اصلا کارمان یکی بود. من سرباز بودم و قاف کارشناس. آنموقع ها فاز آقای قاف و من و بیشتر کارمندان اداره یکی بود. یادم هست یک مرتبه حدود چهل دقیقه شاید هم بیشتر برای ورود به اداره تاخیر داشتیم! از اداره زنگ زدند، قاف گفت کارتهایمان را بزنید، ما هم میرسیم! همینکار را کردند ما هم وقتی رسیدیم برگه پاس نوشتیم و تحویل رییس دادیم و همه چیز تمام شد.

مدتی گذشت و قاف شد رئیس اداره و من هم با دمم گردو که سهل بود، فیل زمین می زدم! اوایل خوب بود، بعدتر بدک نبود و به همین منوال الی ماشاالله …

چند روز پیش خواب ماندم و دیر عازم محل کار شدم! عذرم موجه نیست ولی اتفاق افتاد! با تجربه ای که از قاف داشتم پیامکی به همکاری زدم که اداره خواهم آمد، کارتم را بزنید. با خودم گفتم خرجش یک برگه پاس خواهد بود! رسیدم و کاه افتاد و کوه شکست…. قاف طوری برخورد کرد که انگار قاتل گیرآورده، اصلا انگار فراموشش شده بود خودش هم همینکار را کرده بود، اصلا من این راه را از او یاد گرفتم. انگار نه انگار که کارت ورود و خروج مردک ح را همیشه من میزدم! دیرتر می آمد و زودتر می رفت، اما کارتش همیشه میخورد! نمی دانم خونش از من رنگین تر بود یا شاید رقصش زیباتر که ح را ندید و من را دید؟! القصه که قوانین شدید رفت و آمد کارمندان بر این اداره نفرین شده حکمفرما شد و تمام کوزه ها سر من یک لاقبا و مفلس شکست و مرا تا فیها خالدون سوزاند. حالا من ماندم نفرین یک یک همکاران موقع کارت زدن . 

دو سه روز پیش خواستم مرخصی بگیرم برای مراسم عمه بزرگ خدابیامرز! مرخصی نداد! گفتم چرا؟ فرمودند هفته پیش هم مرخصی رفتی، این هفته هم مرخصی؟ چه خبره؟ انگار رفته بودم عروسی یا گشت و گذار! همه اش حمالی و خستگی و خاک بود. خودش هم میدانست. من که میدانم بخاطر جریان کارت ها داشت اذیتم می کرد. اصلا گور پدر هرچه آدم نالایق. جالب این بود که من هنوز ۲۰ روز مرخصی استحقاقی دارم. حقم هست که از آنها استفاده کنم. قصد داشتم بیشترش را آخر خدمت بگیرم، اما با این رفتار نابخردانه اش تصمیمم عوض شد. هر ماه مرخصی میگیرم تا زودتر تمام شود. جهنم که مهرماه مجبور شوم تا آخرش برم سرکار، از منت کشیدن آدم دون پایه بهتر است.

 

 


 

 

تحریر شده بتاریخ دوازدهم تیرماه سنه یکهزار و سیصد و نود و پنج هجری خورشیدی

پ.ن: وبسایتم هر هفته یکشنبه راس بیست و سی دقیقه به روز میشه

3 پاسخ

  1. سلام
    ای داد بی داد چه ماجرای دردناکی !!!! گاهی باید بیخیال بود .. هر چی بیشتر غصه بخورید فقط از جیبتون رفته مجبوریم تحمل کنیم خداخودش به راه راست هدایتشون کنه یا راه راست کج بشه سمتشون حداقل !!!!! این جور آدمای تازه به دوران رسیده همیشه رو اعصاب ملت هستن .. حق دارید خدا به شما صبر جزیل عنایت فرماید و امیدوارم زودتر تمام بشه و خلاص بشید
    از شراین اداره پرماجرا و پردردسر و این بشر …

      1. خواهش میکنم جز این متاسفانه کاری از دستم بر نمیاد استاد
        بله الهی آمین امیدوارم خییلی زود تموم بشه و ی نفس راحت بکشید خییلی خودتون رو اذیت نکنید .توکل بر خدا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا سوال امنیتی را پاسخ دهید. *