همه ی ما رازهایی پیش خودمون داریم، رازهایی مگو! رازهایی که هیچوقت، هیچگاه به هیچکس گفته نشده …
رازهایی که غالبا درون ما رو خراش میده …
و غالبا از ترس رخ دادن یک اتفاق بدتر با محرم اسرارمون گفته نمیشه …
بنظرم بعضی رازها واقعا مگو موندنشون خیلی بهتره از بگو شدنش! به دردسرهای بعدیش نمی ارزه …
اما خیلی از رازها هم هستن که باید بگو بشن! حتی نه به یک فرد نزدیک، یا عزیز ترین دوست، بلکه پیش صاحب راز عنوان بشن، مثل گرفتن حلالیت از کسی که روزی خواسته و ناخواسته، فهمیده و نفهمیده، قصوری، کوتاهی، ظلمی، چیزی در حقش مرتکب شدیم … یا می‌تونه هزاران هزار مصداق دیگه هم داشته باشه …
گاهی میگم کاش روزی باشه که دیگه رازی بین آدما نباشه و تنها راز این باشه که دیگه رازی باقی نمونده …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا سوال امنیتی را پاسخ دهید. *