صفحه میرزا محمد ابراهیم عطائی ( دبیرچی )

مجموعه برداشت ها، خاطرات و آموزش های ابراهیم عطائی

* کارم از تبلی به جایی رسید که دیگه حتی واسه به روز کردن سایت هم تنبل شدم …
سعیم رو میکنم تکرار نشه. این دومین باره این روال داره شکسته میشه
آمار بازدید سایت نسبت به گذشته واقعا افت کرده نمی دونم باید چیکارشون کنم ؟؟؟
** دیروز اصلا روز خوبی نبود، اصلا. برعکس روزای قبلش که عالی بودن! من هفتم خرداد رو روز نکبت نامگذاری می کنم. روابط به طرز ناباورانه ای به هم خورد و عملا نابود شد. درست مثل هیروشیما بعد از بمباران هسته ای …
نمی دونستم چه اتفاقاتی افتاده و تازه دیروز فهمیدم و همه چیز سرم شکست …
من بهترین حالت رو برای بازسازی احتمالی دوباره بیش از شش ماه برآورد میکنم. یعنی میتونم دووم بیارم؟؟
*** دارم سعی میکنم دوباره برنامه بریزم، خودمو سرپا نگه دارم و به جایی برسونم. هیچ برآوردی از اطمینان این برنامه ریزی پوشالی ندارم فقط امیدوارم خدا دستم رو ول نکنه.
**** با ظهور ناگهانی سحر زنگنه و پیگیری خوبش برای مجمع عمومی و روال ثبت و اساس نامه و …، کمی دلگرم شدم که بشه کاری کرد اساسی! گرچه قبل هم به لطف سیاوش پیگیرشون بودیم.

***** دلم برای محل کارم تنگ شده بود! حتی این مگسای سمج تو اتاق! بعد از یک هفته اومدم سر کار!

****** این برنامه چشام بازه از رادیو جوان امروز شعر با مزه ای گفت، بسی خنده ها رفت

ای که دستت می رسد کاری نکن

پس از آن از تو برآید کارها

******* و من تازه امروز فهمیدم چرا بعضی میگن آدمای افسرده بیشتر میخندن… 

————————————————————————————————————————————————————————————–

 

تحریر شده بتاریخ هشتم خردادماه سنه یکهزار و سیصد و نود و پنج هجری خورشیدی

پ.ن: وبسایتم هر هفته یکشنبه راس بیست و سی دقیقه به روز میشه

3 پاسخ

  1. سلام عزیزم. چته !!! تو همه رو افسرده میکنی خودت افسردگی نمیگیری
    بازدید سایتت هم مشکلی داره. امروز نوشته 23690 بازدید.
    خوبه
    نگران نباش. نا امید نباش
    نا امیدی ممنوع

    1. بدهم آن پدر ….. در آورند؟؟
      چرت نگو، منظورم بازدید کننده هاست، دو رقمی نمیشه حتی

  2. عهههههه…اقای عطایی…این چه وضعشه؟؟
    واقعا جو سایتتون دپ شده…
    بقول شاعر…بیرون بباید کشید ازین ورطه رخت خویش :دی
    شاد باشید…

    روابط جز اتم های ناپایدارن…همیشه باید مناظر ی اتفاق بود
    صبر کنید و بندش نباشید:)))

    فک کنین منم امروز اینقد واسم نکبت بود…رفتم نشستم تو رخکن کلینیک فقط گریه کردم:))))حیف ک نمیشه گریه رو واسه ی مرد تجویز کرد…واقعا عالمو خوب کرد:))
    زندگی بیمکث جریان داره
    پس بخند …همیشه بخند…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

لطفا سوال امنیتی را پاسخ دهید. *