مثل برگ پاییز در حال ریختن و مردنیم! چند روز پیش چهارمین نفرمون فوت کرد و رفت …
اونقدر این رفتن ها برام سهمگین هست که یه جورایی کاملا اطمینان پیدا کردم، دفعه بعدی نوبت خودمه. وصیت نامم رو برای سومین بار ویرایش کردم و همون جای همیشگی گذاشتم. بهشتی نیستم اما زود مردنم یه مزیت داره که از این بیشتر گناه نکنم.
ای کاش همه می تونستیم اینو درک کنیم که شاید این آخرین باره که همو می بینیم، آخرین باره که زنگ میزنیم یا آخرین باره که پیامک میدیم! فقط ای کاش اونقدر باهم مهربون می بودیم که انگار روز آخرمونه. کاش بشه
——————————————————————————–
تحریر شده بتاریخ یازدهم مهرماه سنه یکهزار و سیصد و نود و چهار هجری خورشیدی
پ.ن: وبسایتم هر هفته یکشنبه راس بیست و سی دقیقه به روز میشه
🙁
:((((((
کاش اینطوری باشیم ک گفتین….
انشاالله